لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
مادربزرگها همه چیز رو می دونند هر چی باشه اونها معلم و مادر مادرت هستند ...
==================================
مادربزرگ افسانه ی قشنگی در مورد تولد بچه و گریه ی اون میگفت ...
میگفت موقعی که زمان بدنیا اومدن بچه میشه و درد مادر شروع میشه ؛ هیچ بچه ای راضی به بدنیا اومدن و تولد نیست ...
به ناچار ، مشتی طلا و جواهر تو دستهاش میریزند و طمع باعث میشه تا قبول کنه و بدنیا بیاد . پس از بدنیا اومدن وقتی مشتش رو باز میکنه و اونو خالی میبینه گریه و زاری رو شروع میکنه
مشتم رو باز میکنم و هنوز اونو خالی میبینم ...
تاریخ : یکشنبه 90/10/11 | 6:55 عصر | نویسنده : مرتضی پورعزیزیان | نظرات ()










لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید